
عطار
غزل شمارهٔ ۵۸۵
۱
ما هر چه آن ماست ز ره بر گرفتهایم
با پیر خویش راه قلندر گرفتهایم
۲
در راه حق چو محرم ایمان نبودهایم
ایمان خود به تازگی از سر گرفتهایم
۳
چون اصل کار ما همه روی و ریا نمود
یکباره ترک کار مزور گرفتهایم
۴
از هر دو کون گوشهٔ دیری گزیدهایم
زنار چار کرده بهبر در گرفتهایم
۵
اندر قمارخانه چو رندان نشستهایم
وز طیلسان و خرقه قلم برگرفتهایم
۶
زان چشمهٔ حیات که در کوی دوست بود
تا روز حشر ملک سکندر گرفتهایم
۷
برتر ز هست و نیست قدم در نهادهایم
بیرون ز کفر و دین ره دیگر گرفتهایم
۸
بر روی دوست ساغر و دست از میان برون
از دست دوست باده به ساغر گرفتهایم
۹
عطار تا بیان مقامات عشق کرد
از لفظ او دو کون به گوهر گرفتهایم
تصاویر و صوت

نظرات