
عطار
غزل شمارهٔ ۵۹۲
۱
ما رند و مقامر و مباحیایم
انگشت نمای هر نواحیایم
۲
خون خواره چو خاک جرعه از جامیم
خون ریز ز دیده چون صراحیایم
۳
هر چند که از گروه سلطانیم
نه قلبیایم و نه جناحیایم
۴
جانا ز شراب شوق تو هر دم
بی صبح و صبوحی و صباحیایم
۵
گر سوختگان تو مباحیاند
بس سوختهایم و بس مباحیایم
۶
ما فقر و صلاح کی خریم آخر
چون خاک مقام بیصلاحیایم
۷
در بتکده رند و لاابالیایم
در مصطبه مست لافلاحیایم
۸
کافور رباحی ار بود اصلی
کافور نه کافری رباحیایم
۹
تا در رسد این می تو ای عطار
حالی ز بی می ملاحیایم
تصاویر و صوت

نظرات