
عطار
غزل شمارهٔ ۵۹۵
۱
هرچه همه عمر همی ساختیم
در ره ترسابچه درباختیم
۲
راهب دیرش چو سپه عرضه داد
صد علم عشق برافراختیم
۳
رقصکنان بر سر میدان شدیم
نعرهزنان بر دو جهان تاختیم
۴
ترک فلک غاشیهٔ ما کشد
زانکه نه با اسب و نه با ساختیم
۵
عشق رخش چون به سر ما رسید
سر به دل خرقه برانداختیم
۶
سینه به شکرانهٔ او سوختیم
قبله ز بتخانهٔ او ساختیم
۷
گرچه فشاندیم بر او دین و دل
قیمت ترسابچه نشناختیم
۸
درد ده ای ساقی مجلس که ما
پردهٔ درد است که بنواختیم
۹
نه که نه ما بابت درد توییم
زانکه ز درد تو بنگداختیم
۱۰
با تو که پردازد اگر راستی است
چون همه از خویش نپرداختیم
۱۱
جز سخنی بهرهٔ عطار نیست
زان به سخن تیغ زبان آختیم
تصاویر و صوت


نظرات
سید محسن