
عطار
غزل شمارهٔ ۶۱۴
۱
ای صدف لعل تو حقهٔ در یتیم
عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم
۲
روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام
عقل میان بسته چست بر سر کویت مقیم
۳
در یتیم توام تا که درآمد به چشم
چشمهٔ چشمم بماند غرقهٔ در یتیم
۴
زین سر زلفت که هست مملکت جم توراست
زانکه سر زلف توست بر صفت جیم و میم
۵
چون سر زلف تو را باد پریشان کند
جیم در افتد به میم، میم درافتد به جیم
۶
تیره گلیم توام رشتهٔ صبرم متاب
چند زنی بیش ازین طبل به زیر گلیم
۷
برد لب لعل تو از بر عطار دل
تا دل عطار ماند چون لب تو از دو نیم
تصاویر و صوت


نظرات