
عطار
غزل شمارهٔ ۶۱۷
۱
ساقیا خیز که تا رخت به خمار کشیم
تائبان را به شرابی دو سه در کار کشیم
۲
زاهد خانهنشین را به یکی کوزه درد
اوفتان خیزان از خانه به بازار کشیم
۳
هوست هست که صافی دل و صوفی گردی
خیز تا پیش مغان دردی خمار کشیم
۴
هر که را در ره اسلام قدم ثابت نیست
به یکی جرعه میش در صف کفار کشیم
۵
هر که دعوی اناالحق کند و حق گوید
انا گویان خودی را به سر دار کشیم
۶
چند داریم نهان زیر مرقع زنار
وقت نامد که خط اندر خط زنار کشیم
۷
هیچکس را ندهد دنیی و دین دست بهم
هرکه گوید که دهد، خنجر انکار کشیم
۸
گر تو دین میطلبی از سر دنیی برخیز
که ز دین بار نیابیم مگر بار کشیم
۹
گر ازین شاخ گل وصل طمع میداریم
اندرین راه غم عشق چو عطار کشیم
تصاویر و صوت


نظرات