
عطار
غزل شمارهٔ ۶۳۹
۱
ای یاد تو کار کاردانان
تسبیح زبان بیزبانان
۲
بر خود گیرند خرده هر دم
در عشق تو جان خردهدانان
۳
عشاق ز بوی جام وصلت
تا حشر بمانده سرگرانان
۴
هر لحظه هزار عاشق مست
در راه تو آستین فشانان
۵
در زلف تو صد هزار دل هست
چوبکزن تو چو پاسبانان
۶
بر تنگ شکر ز تیر مژگانت
بنشانده به ره نگاهبانان
۷
از بس که دلم نشان تو جست
گم گشت نشان بی نشانان
۸
جان خود که بود که خون نگردد
در عشق جمال چون تو جانان
۹
عطار شکسته را برون بر
کلی ز میان بد گمانان
تصاویر و صوت


نظرات