عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۶۴۲

۱

کافری است از عشق دل برداشتن

اقتدا در دین به کافر داشتن

۲

در ملا تحقیق کردن آشکار

در خلا دین مزور داشتن

۳

از برون گفتن که شیطان گمره است

وز درونش پیر و رهبر داشتن

۴

چون درآید تیرباران بلا

در هزیمت دامن تر داشتن

۵

کار مردان چیست بیکار آمدن

پس به هر دم کار دیگر داشتن

۶

خاک ره بر خود نمایان ریختن

خویشتن را خاک این در داشتن

۷

غرقهٔ این بحر گشتن ناامید

وانگهی امید گوهر داشتن

۸

دست بر سر پای در گل آمدن

خشت بالین، خاک بستر داشتن

۹

دام تن در راه معنی سوختن

مرغ جان بی‌بال و بی‌پر داشتن

۱۰

هر سری کان از تو سر برمی‌زند

از برای تیغ و خنجر داشتن

۱۱

چون فلک خورشید را بر سر کشید

کی تواند پای بر سر داشتن

۱۲

پای بر سر نه که اینجا کافری است

سر برای تاج و افسر داشتن

۱۳

همچو عطار این سگ درنده را

زهر دادن یا مسخر داشتن

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۵۱۵

نظرات