
عطار
غزل شمارهٔ ۶۴۷
۱
دل ز عشق تو خون توان کردن
عقل را سرنگون توان کردن
۲
هرچه جز عشق توست از سردل
تا قیامت برون توان کردن
۳
تا زبونگیری آنکه را خواهی
خویشتن را زبون توان کردن
۴
تا همه خون خوریم در غم تو
هرچه داریم خون توان کردن
۵
گوییم صبر کن چه میگویی
از تو خود صبر چون توان کردن
۶
نظری کن که چون بمردم من
کی کنی پس کنون توان کردن
۷
برامید تو در پی عطار
سفر اندرون توان کردن
تصاویر و صوت



نظرات