
عطار
غزل شمارهٔ ۶۶۵
۱
چند باشم در انتظار تو من
فتنهٔ روی چون نگار تو من
۲
خشکلب مانده نعل در آتش
تشنهٔ لعل آبدار تو من
۳
وقت آمد که بر میان بندم
کمر از زلف مشکبار تو من
۴
برقع از روی برفکن تا جان
پایکوبان کنم نثار تو من
۵
گر جهان آمده است با روزی
سر نهم مست در کنار تو من
۶
گرچه آوردهای به جان کارم
تا به جان در شدم به کار تو من
۷
بر من از صد هزار عزت بیش
آنکه باشم ذلیل و خوار تو من
۸
شد قرارم که چند خواهد بود
چشم بر راه بیقرار تو من
۹
تیره شد روز من چرا نکنم
دیده روشن به روزگار تو من
۱۰
ترک کار فرید از آن گفتم
تا شوم فرد و یار غار تو من
تصاویر و صوت



نظرات