
عطار
غزل شمارهٔ ۶۹
۱
نیم شبی سیم برم نیم مست
نعرهزنان آمد و در در نشست
۲
هوش بشد از دل من کاو رسید
جوش بخاست از جگرم کاو نشست
۳
جام می آورد مرا پیش و گفت
نوش کن این جام و مشو هیچ مست
۴
چون دل من بوی می عشق یافت
عقل زبون گشت و خرد زیردست
۵
نعره برآورد و به میخانه شد
خرقه به خم در زد و زنار بست
۶
کم زن و اوباش شد و مهره دزد
رهزن اصحاب شد و میپرست
۷
نیک و بد خلق به یکسو نهاد
نیست شد و هست شد و نیست هست
۸
چون خودی خویش به کلی بسوخت
از خودی خویش به کلی برست
۹
در بر عطار بلندی ندید
خاک شد و در بر او گشت پست
تصاویر و صوت

نظرات
وحید
امین کیخا
علیرضا
بهزاد علوی (باب)
تسلیم
رضا چاوشی
سید محسن