
عطار
غزل شمارهٔ ۶۹۸
۱
ای دو عالم پرتوی از روی تو
جنت الفردوس خاک کوی تو
۲
صد جهان پر عاشق سرگشته را
هیچ وجهی نیست الا روی تو
۳
صد هزارن قصه دارم دردناک
دور از روی تو با هر موی تو
۴
کور باید گشت از دید دو کون
تا توان کردن نگاهی سوی تو
۵
یافت هندوخان لقب بر خوان چرخ
ترک گردون تا که شد هندوی تو
۶
پشت صد صد پهلوان میبشکند
تیر یک یک غمزهٔ جادوی تو
۷
دی مرا خواندی به تیر غمزه پیش
تا کمان بر زه کنم ز ابروی تو
۸
خود سپر بفکندم و بگریختم
کان کمان هم هست بر بازوی تو
۹
نه ز تو بگریختم از بیم سنگ
زانکه دیدم سنگ در پهلوی تو
۱۰
شد زبان در وصف تو عطار را
درفشان چون حلقهٔ لؤلؤی تو
تصاویر و صوت



نظرات
رسته
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سید محسن