
عطار
غزل شمارهٔ ۷۱۱
۱
ای ذرهای از نور تو بر عرش اعظم تافته
از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته
۲
آن ذره ذریت شده، خورشیدِ خاصیّت شده
سر تا قدم نیت شده، بر جان آدم تافته
۳
اولاد پیدا آمده، خلقی به صحرا آمده
پس بیمحابا آمده بر بیش و بر کم تافته
۴
یک موی تو در صبحدم بر گاو و آهو زد رقم
مشک است یا عنبر بههم موی تو بر هم تافته
۵
بر عاشقان روی تو بر ساکنان کوی تو
در پرتو یک موی تو کاری است معظم تافته
۶
عکس رخت از نُه فلک بگذشته تا پشت سمک
بیواسطه بر یکبهیک نوری مسلّم تافته
۷
گه جانِ پُر اسرار را، کرده فدا دیدار را
گاهی دل عطار را عشقت به یکدم تافته
تصاویر و صوت



نظرات