عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۷۱۵

۱

سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده

جان را طلاق گفته دل را به باد داده

۲

مردان راه‌بین را در گبرکی کشیده

رندان ره‌نشین را میخانه در گشاده

۳

با گوشه‌ای نشسته دست از جهان بشسته

در پیش دردنوشان بر پای ایستاده

۴

اندر میان مستان چندان گناه کرده

کز چشم خلق عالم یکبارگی فتاده

۵

هرجا که مفلسان را جمعیتی است روزی

ماییم جان و دل را اندر میان نهاده

۶

ما خود که‌ایم ما را خون ریختن حلال است

رهزن شدند ما را مشتی حرام‌زاده

۷

زنهار الله الله تا کی ز کفر و ایمان

گه روی سوی قبله گه دست سوی باده

۸

نه مؤمنم نه کافر گه اینم و گه آنم

رفتم به خاک تاریک از هر دو خر پیاده

۹

عطار اگر دگر ره در راه دین درآیی

دل بایدت که گردد از هرچه هست ساده

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۵۵۵

نظرات