
عطار
غزل شمارهٔ ۷۲
۱
چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است
خوشی چشمش از آنست کین همه دستان خوش است
۲
نرگس دستان گرش دست دل از حیله برد
هرچه کند چشم او ور ببرد جان خوش است
۳
زلف پریشانش را حلقه به گوشم از آنک
بر رخ چون ماه او زلف پریشان خوش است
۴
خندهٔ شیرین او گریهٔ من تلخ کرد
گریهٔ خونین من زان لب خندان خوش است
۵
پستهٔ شیرین او شور دل عاشقانش
شور دل عاشقانش زین شکرستان خوش است
۶
چون سخنش را گذر بر لب شیرین اوست
آن سخن تلخ او همچو شکر زان خوش است
۷
عقل لبش را مرید از بن دندان شده است
نیست درین هیچ شک کان لب و دندان خوش است
۸
سبزهٔ خطش دمید بر لب آب حیات
با خط سرسبز او چشمهٔ حیوان خوش است
۹
بحر صفت شد به نطق خاطر عطار ازو
در صفت حسن او بحر درافشان خوش است
تصاویر و صوت

نظرات
مینائی
پاسخ: حاشیهٔ بعدی را ببینید.
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، مشکل طولانی بودن بیت اول بود و با اضافه شدن استایل مناسب حل شد.