
عطار
غزل شمارهٔ ۷۲۱
۱
ای ز سودای تو دل شیدا شده
زآتش عشق تو آب ما شده
۲
عاشقان در جست و جویت صد هزار
تو چو دری در بن دریا شده
۳
از میان آب و گل برخاسته
در میان جان و دل پیدا شده
۴
عاشقان را بر امید روی تو
خون دل پالوده و جانها شده
۵
تو ز جمله فارغ و مشغول خویش
خود به عشق خویش ناپروا شده
۶
دیده روی خویشتن در آینه
بر جمال خویشتن شیدا شده
۷
ما همه پروانهٔ پر سوخته
تو چو شمع از نور خود یکتا شده
۸
یوسف اندر ملک مصر و سلطنت
دیدهٔ یعقوب نابینا شده
۹
گم شدم در جست و جویت روز و شب
چند بازت جویم ای گم ناشده
۱۰
چون دل عطار در عالم دلی
مینبینم از تو خون پالا شده
تصاویر و صوت




نظرات