
عطار
غزل شمارهٔ ۷۲۲
۱
ای هر دهان ز یاد لبت پر عسل شده
در هر زبان خوشی لب تو مثل شده
۲
آوازهٔ وصال تو کوس ابد زده
مشاطهٔ جمال تو لطف ازل شده
۳
از نیم ذره پرتو خورشید روی تو
ارواح حال کرده و اجسام حل شده
۴
جانها ز راه حلق برافکنده خویشتن
در حلقههای زلف تو صاحب محل شده
۵
ترک رخت که هندوک اوست آفتاب
آورده خط به خون من و در عمل شده
۶
بر توچون من به دل نگریدم روا مدار
آبی که میخورم ز تو با خون بدل شده
۷
ای از کمال روی تو نقصان گرفته کفر
وز کافری زلف تو در دین خلل شده
۸
چون دیدهام نزول تو در خون جان خویش
در خون جان خویشتنم زین قبل شده
۹
در وصف تو فرید که از چاکران توست
سلطان عالم است بدین یک غزل شده
تصاویر و صوت


نظرات