
عطار
غزل شمارهٔ ۷۲۴
۱
ای ز صفات لبت عقل به جان آمده
از سر زلفت شکست در دو جهان آمده
۲
چشمهٔ آب حیات بیلب سیراب تو
تشنه دایم شده خشک دهان آمده
۳
نرگس خونریز تو تیر جفا ریخته
دلشدگان تورا کار به جان آمده
۴
پستهٔ تو در سخن تا شکرافشان شده
عقل ز تشویر او بسته دهان آمده
۵
در طلب روی تو گرد جهان فراخ
ابرش فکرت مدام تنگعنان آمده
۶
عاشقت از جان و دل با دل و جان برطبق
پیش نثار رخت نعرهزنان آمده
۷
تا دل پر خون من جسته ز وصلت نشان
نام دلم گم شده و او به نشان آمده
۸
چون شده روشن که نیست راه به تو تا ابد
جملهٔ عشاق را ره به کران آمده
۹
تا که فتاده ز تو در دل عطار شور
مرغ دلش در قفس در خفقان آمده
تصاویر و صوت



نظرات