
عطار
غزل شمارهٔ ۷۲۹
۱
منم از عشق سرگردان بمانده
چو مستی واله و حیران بمانده
۲
امید از جان شیرین بر گرفته
جدا از صحبت یاران بمانده
۳
سر و سامان فدای عشق کرده
بدین سان بی سر و سامان بمانده
۴
ز همدستی جمعی تنگچشمان
چو گنج اندر زمین پنهان بمانده
۵
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع
به کنجی در چو زر در کان بمانده
۶
ز عشق خوبرویان همچو عطار
خرد گم کرده سرگردان بمانده
تصاویر و صوت

نظرات