
عطار
غزل شمارهٔ ۷۳۸
۱
من کیم اندر جهان سرگشتهای
در میان خاک و خون آغشتهای
۲
در ریای خود منافق پیشهای
در نفاق خود ز حد بگذشتهای
۳
شهرگردی خودنمایی رهزنی
مفلسی بی پا و سر سرگشتهای
۴
در ازل گویی قلم رندم نبشت
کاشکی هرگز قلم ننبشتهای
۵
یک سر سوزن ندیدم روی دوست
پس چرا گم کردهام سر رشتهای
۶
برهمی جوید دلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشتهای
۷
کیست عطار این سخن را هیچکس
با دلی خاکی به خون بسرشتهای
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس
سید محسن