عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۷۳۸

۱

من کیم اندر جهان سرگشته‌ای

در میان خاک و خون آغشته‌ای

۲

در ریای خود منافق پیشه‌ای

در نفاق خود ز حد بگذشته‌ای

۳

شهرگردی خودنمایی رهزنی

مفلسی بی پا و سر سرگشته‌ای

۴

در ازل گویی قلم رندم نبشت

کاشکی هرگز قلم ننبشته‌ای

۵

یک سر سوزن ندیدم روی دوست

پس چرا گم کرده‌ام سر رشته‌ای

۶

برهمی جوید دلم ناکشته تخم

کاشکی یک تخم هرگز کشته‌ای

۷

کیست عطار این سخن را هیچکس

با دلی خاکی به خون بسرشته‌ای

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۵۶۶
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۵۸۶

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۹/۲۳ - ۰۱:۱۷:۴۰
من این شعر و خیلی دوست دارم ولی برای این بیت نیاز به توضیح دارم بر همی جوید دلم ناکشته تخم کاشکی یک تخم هرگز کشته ای
user_image
سید محسن
۱۴۰۲/۰۲/۲۳ - ۱۲:۵۶:۲۲
درود بر ادیبان--خوانش شعر میتواند معنی را باز گشایدبر=میوه--نتیجه--بار پس میوه و بار انتظار دارم در حالیکه دلم هیچ تخم و بذری نکاشته است--و ای کاش یک بذر و تخم داشتم که هرگز کاشته نشده باشد و من بتوانم آن را در دل خودم بکارم