
عطار
غزل شمارهٔ ۷۵۰
۱
درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی
۲
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی
۳
چو جان نوشید جام جان فزایش
میان جان برآمد آفتابی
۴
اگرچه خامشی فرمود لیکن
دلم با خامشی ناورد تابی
۵
فغان دربست تا آن شمع جانها
برافکند از جمال خود نقابی
۶
چو جانم روی یار خوشنمک دید
ز دل خوش بر نمک میزد کبابی
۷
همی ناگاه در جان من افتاد
عجب شوری عجایب اضطرابی
۸
جهان از خود همی پر دید و خود نه
من این ناخواندهام در هیچ بابی
۹
درین منزل فروماندیم جمله
که دارد مشکل ما را جوابی
۱۰
برو عطار و دم درکش کزین سوز
چو آتش در دلم افتاد تابی
تصاویر و صوت



نظرات