عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۷۵۳

۱

جانا دلم ببردی و جانم بسوختی

گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی

۲

اول به وصل خویش بسی وعده دادیم

واخر چو شمع در غم آنم بسوختی

۳

چون شمع نیم کشته و آورده جان به لب

در انتظار وصل چنانم بسوختی

۴

کس نیست کز خروش منش نیست آگهی

آگاه نیستی که چه سانم بسوختی

۵

جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت

آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی

۶

تا پادشا گشتی بر دیده و دلم

اینم به باد دادی و آنم بسوختی

۷

گفتم که از غمان تو آهی برآورم

آن آه در درون دهانم بسوختی

۸

گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را

پیدا نیامدی و نهانم بسوختی

۹

یکدم بساز با دل عطار و بیش ازین

آتش مزن که عقل و روانم بسوختی

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۵۷۴

نظرات

user_image
..
۱۳۹۸/۰۲/۰۸ - ۰۹:۲۸:۲۳
گفتم بنالم از توزبانم بسوختی..