عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۷۵۸

۱

ای آفتاب از ورق رویت آیتی

در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی

۲

هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال

سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی

۳

بر نیت خطت که دلم جای وقف دید

کرد از حروف زلف تو عالی روایتی

۴

از مشک خط خود جگرم سوختی ولیک

دل ندهدم که در قلم آرم شکایتی

۵

آب حیات در ظلمات ضلالت است

تا کی ز عکس لعل تو یابد هدایتی

۶

خورشید را که سلطنت سخت روشن است

بنگر گرفت سایهٔ زلفت حمایتی

۷

هر دم ز زلف تو شکنی دیگرم رسد

زان پی نمی‌برم شکنش را نهایتی

۸

چون زلف تو به تاب درم تا کیم رسد

از زلف عنبر تو نسیم عنایتی

۹

زلف توراست از در دربند تا ختن

زان دل فرو گرفت زهی خوش ولایتی

۱۰

عطار تا که بود، نبودش به هیچ روی

جز دوستی روی تو هرگز جنایتی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
دکتر اندیشه قدیریان
۱۳۹۴/۰۸/۲۷ - ۱۲:۳۶:۲۰
واژه «ظلالت» در بیت پنجم باید به صورت «ضلالت» نوشته شود.