
عطار
غزل شمارهٔ ۷۶۲
۱
خطی از غالیه بر غالیهدان آوردی
دل این سوخته را کار به جان آوردی
۲
نه که منشور نکویی تو بی طغرا بود
رفتی از غالیه طغرا و نشان آوردی
۳
تا به ماهت نرسد چشم بد هیچ کسی
ماه را در زره مشکفشان آوردی
۴
نیست از جانب من تا به تو یک موی میان
تو چرا بیهده از موی میان آوردی
۵
هرکه او از سر کوی تو به مویی سر تافت
با سر موی خودش موی کشان آوردی
۶
گفتم از لعل لبت یک شکر آرم بر زخم
گفت آری شدی و زخم زبان آوردی
۷
خواست از لعل تو عطار به عمری شکری
جگرش خوردی و کارش به زیان آوردی
تصاویر و صوت

نظرات