
عطار
غزل شمارهٔ ۷۶۹
۱
گر از همه عاشقان وفا دیدی
چون من به وفای خود که را دیدی
۲
دانی تو که جز وفا ندیدی خود
در جملهٔ عمر تا مرا دیدی
۳
من از تو به جان خود جفا دیدم
تو از من خسته دل وفا دیدی
۴
این است جفا که زود بگذشتی
از بی رویی چو روی ما دیدی
۵
برگشتی تو ز بی دلی هر دم
این مصلحت آخر از کجا دیدی
۶
میبگذری و روی تو از پیشم
ما را تو به راه آسیا دیدی
۷
بیگانه مباش چون دو چشمم را
از خون جگر در آشنا دیدی
۸
تا روی چو آفتاب بنمودی
بس دل که چو ذره در هوا دیدی
۹
عطار ز دست رفت و تو با او
دیدی که چه کردی و چها دیدی
تصاویر و صوت





نظرات