
عطار
غزل شمارهٔ ۷۸۸
۱
گرد مه خط معنبر می کشی
سر کشانت را به خط در می کشی
۲
عاشقانت را به مستی دم به دم
خرقهٔ هستی ز سر بر می کشی
۳
بر بتان چین و ترکان چگل
از کمال حسن لشکر می کشی
۴
جاودانی پای بنهاد از جهان
هر که را یک بوسه بر سر می کشی
۵
جام می مینوشی و بر می زنی
وانگهی بر عقل خنجر می کشی
۶
بیش شد عطار را اکنون غمت
زانکه با او باده کمتر می کشی
تصاویر و صوت



نظرات