عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۷۹۹

۱

ای در میان جانم وز جان من نهانی

از جان نهان چرایی چون در میان جانی

۲

هرگز دلم نیارد یاد از جهان و از جان

زیرا که تو دلم را هم جان و هم جهانی

۳

چون شمع در غم تو می‌سوزم و تو فارغ

در من نگه کن آخر ای جان و زندگانی

۴

با چون تو کس چو من خس هرگز چه سنجد آخر

از هیچ هیچ ناید ای جمله تو تو دانی

۵

در خویش مانده‌ام من جان می‌دهم به خواهش

تا بو که یک زمانم از خود مرا ستانی

۶

گفتی ز خود فنا شو تا محرم من آیی

بندی است سخت محکم این هم تو می‌توانی

۷

عطار را ز عالم گم شد نشان به کلی

تا چند جویم آخر از بی نشان نشانی

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۷۲
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۰۰
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۶۲۶

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۹/۰۳ - ۱۸:۵۷:۵۸
این هم تو می توانی..
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۱۲/۲۲ - ۰۸:۲۴:۳۸
با سلام    چقدر این بیت پرمعناست دود برروح و روان  شیخ عطار   یعنی حتی رها شدن از خود وفنا شدن در حضرت حق هم باید به خواست او باشد ودربیت قبل نکته اینجاست که باید به خواهش باشی ودر طلب تا تورا از خودت وابستاند  انشاالله .   شاد باشید