عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۸۱۳

۱

چارهٔ کار من آن زمان که توانی

گر بکنی راضیم چنان که توانی

۲

داد طلب کردم از تو داد ندادی

گر ندهی داد می‌ستان که توانی

۳

گفته بدی من ندانم و نتوانم

داد تو دادن یقین بدان که توانی

۴

گر به سر زلف دل ز من بربودی

باز ده از لب هزار جان که توانی

۵

دل چه بود خود که جان اگر طلبی تو

حکم کنی بر همه جهان که توانی

۶

ماه رخا پرده ز آفتاب برانداز

وین همه فتنه فرو نشان که توانی

۷

جملهٔ آزادگان روی زمین را

بنده کن از چشم دلستان که توانی

۸

جملهٔ دل مردگان منزل غم را

زنده کن از لعل درفشان که توانی

۹

یک شکر از لعل تو اگر بربایم

عذر بخواهی به هر زبان که توانی

۱۰

گر ز تو عطار خواست بوس و کناری

هیچ منه داو در میان که توانی

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۰۸
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۸۱

نظرات