
عطار
غزل شمارهٔ ۸۱۵
۱
گفتم بخرم غمت به جانی
بر من بفروختی جهانی
۲
مفروش چنان برآن که پیوست
عشوه خرد از تو هر زمانی
۳
بنواز مرا که بی تو برخاست
چون چنگ ز هر رگم فغانی
۴
نی نی چو ربابم از غم تو
یعنی که رگی و استخوانی
۵
ای دوست روا مدار دل را
نومید ز چون تو دلستانی
۶
دستی بر نه اگر کنم سود
دانم نبود تو را زیانی
۷
یا نی سبکم بکن ز هستی
تا چند ز رحمت گرانی
۸
چون شمع مرا ز عشق میسوز
تا میماند ز من نشانی
۹
عطار چو بی نشان شد از عشق
از محو رسد سوی عیانی
تصاویر و صوت

نظرات