عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۸۲۱

۱

ای دل اندر عشق غوغا چون کنی

خویش را بیهوده رسوا چون کنی

۲

آنچه کل خلق نتوانست کرد

تو محال‌اندیش تنها چون کنی

۳

دم مزن خون می‌خور و صفرا مکن

پشه‌ای با باد صفرا چون کنی

۴

تو همی خواهی که دانی سر عشق

کس بدین سر نیست دانا چون کنی

۵

چون تو اندر عشق او پنهان شدی

سر عشقش آشکارا چون کنی

۶

چون تبرا نیستت از خویشتن

پس به عشق او تولا چون کنی

۷

عشق را سرمایه‌ای باید شگرف

پس تو بی سرمایه سودا چون کنی

۸

چون تو را هر دم حجابی دیگر است

چشم جان خویش بینا چون کنی

۹

چون به یک قطره دلت قانع ببود

جان خود را کل دریا چون کنی

۱۰

غرق دریا گرد و ناپیدا بباش

خویش را زین بیش پیدا چون کنی

۱۱

چون تو سایه باشی و او آفتاب

پیش او خود را هویدا چون کنی

۱۲

هر که او پیداست درصد تفرقه است

چون نباشی جمع آنجا چون کنی

۱۳

چون نکردی خویش را امروز جمع

می‌ندانم تا که فردا چون کنی

۱۴

مذهب عطار گیر و نیست شو

هستی خود را محابا چون کنی

تصاویر و صوت

دیوان عطار به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی - فرید الدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۷۶۴
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۸۷
دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۱۳
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۶۳۴

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۹/۲۸ - ۰۸:۱۷:۳۴
هر که او پیداست درصد تفرقه است..غرق دریا گرد و ناپیدا بباش ...