عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۸۲۹

۱

به وادییی که درو گوی راه سر بینی

به هر دمی که زنی ماتمی دگر بینی

۲

ز هرچه می‌دهدت روزگار عمر بهست

ولی چه سود که آن نیز بر گذر بینی

۳

ز دولتی به چه نازی که تا که چشم زنی

اثر نبینی ازو در جهان اگر بینی

۴

مساز قبهٔ زرین که تیز شمشیر است

سزای قبهٔ زرین که بر سپر بینی

۵

اگر سلوک کنی صد هزار قرن هنوز

چو مرد رهگذری جمله رهگذر بینی

۶

چو هر چه هست همه اصل خویش می‌جویند

ز شوق جملهٔ ذرات در سفر بینی

۷

چو کل اصل جهان از یک اصل خاسته‌اند

سزد که کل جهان را به یک نظر بینی

۸

مکن ز نفس تکبر تو چشم باز گشای

که تا همه شکم خاک سیم و زر بینی

۹

به باد بر زبر خاک گنجه چند کنی

که تا که رنجه شوی خاک بر زبر بینی

۱۰

چگونه پای نهی در خزانه‌ای که درو

به هر سویی که روی صد هزار سر بینی

۱۱

نه لحظه‌ای ز همه خفتگان خبر شنوی

نه ذره‌ای ز همه رفتگان اثر بینی

۱۲

ز بس که خون جگر می‌فروخورد به زمین

زمین ز خون جگر بسته چون جگر بینی

۱۳

اگر جهان همه از پس کنی نمی‌دانم

که در جهان ز دریغا چه بیشتر بینی

۱۴

درین مصیبت و سرگشتگی محال بود

که در زمانه چو عطار نوحه‌گر بینی

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۱۶
دیوان غزلیات و قصاید عطار به کوشش دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۸۹
دیوان عطار به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی - فرید الدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۷۶۹

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۳/۰۸ - ۰۰:۱۰:۲۴
ز شوق، جملهٔ ذرات در سفر....
user_image
سید محسن
۱۴۰۲/۰۲/۲۸ - ۱۳:۵۴:۳۹
درود بر ادیبان--مفهوم مصرع اول بیت سیزدهم برای من مفهوم نیستاگر جهان همه از پس کنی نمی دانمچیست؟