
عطار
غزل شمارهٔ ۸۳۵
۱
سرمست درآمد از سر کوی
ناشسته رخ و گره زده موی
۲
وز بی خوابی دو چشم مستش
چون مخموران گره بر ابروی
۳
ترک فلکش به جان همی گفت
کای من ز میان جانت هندوی
۴
فریاد کنان فلک که احسنت
کو چشم که بنگرد زهی روی
۵
پیش لبش آب خضر شد خاک
زیر قدمش بهشت شد کوی
۶
دل زار به های های بگریست
میگفت به های های کای هوی
۷
یکدم بنشین که این دل مست
چون باد همی رود به هر سوی
۸
جان میخواهد ز هر کسی وام
بر روی تو میدهد به صد روی
۹
عطار تویی و نیم جانی
با دوست به نیم جان سخن گوی
تصاویر و صوت


نظرات