
عطار
غزل شمارهٔ ۸۳۹
۱
زلف تیره بر رخ روشن نهی
سرکشان را بار بر گردن نهی
۲
روی بنمایی چو ماه آسمان
منت روی زمین بر من نهی
۳
تا کی از زنجیر زلف تافته
داغ گه بر جان و گه بر تن نهی
۴
وقت نامد کز نمکدان لبت
دام من زان نرگس رهزن نهی
۵
تا سر یک رشته یابم از تو باز
خارم از مژگان چون سوزن نهی
۶
گر مرا در دوستی تو ز چشم
اشک ریزد نام من دشمن نهی
۷
گفته بودی خون گری تا مهر عشق
بیرخم بر دیدهٔ روشن نهی
۸
گر بگریم تر شود دامن مرا
تو مرا در عشق تر دامن نهی
۹
بار ندهی لیک قسم عاشقان
همچو یوسف بوی پیراهن نهی
۱۰
ور دهی در عمر خود بار جمال
بار غم بر جان مرد و زن نهی
۱۱
وصف تو چون از فرید آید که تو
افصح آفاق را الکن نهی
تصاویر و صوت

نظرات