
عطار
غزل شمارهٔ ۸۴۳
۱
ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
۲
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
۳
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی
۴
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی
۵
چو تو حیران خود را دست گیری
ز پا افتادهام حیران کجایی
۶
ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی
۷
بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی
۸
ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی
۹
شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا درین طوفان کجایی
۱۰
چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی
تصاویر و صوت

نظرات
امیدوار
محسن جهان
یوسف شیردلپور