
عطار
غزل شمارهٔ ۸۴۴
۱
از غمت روز و شب به تنهایی
مونس عاشقان سودایی
۲
عاشقان را ز بیخ و بن برکند
آتش عشقت از توانایی
۳
عشق با نام و ننگ ناید راست
ندهد عشق دست رعنایی
۴
عشق را سر برهنه باید کرد
بر سر چارسوی رسوایی
۵
بس که خفتند عاشقان در خون
تا تو از رخ نقاب بگشایی
۶
تا ز ما ذرهای همی ماند
تو ز غیرت جمال ننمایی
۷
در حجابیم ما ز هستی خویش
ما نهانیم و تو هویدایی
۸
هستی ما به پیش هستی تو
ذرهای هستی است هر جایی
۹
هستی ما و هستی تو دویی است
راست ناید دویی و یکتایی
۱۰
نیست عطار را درین تک و پوی
هیچ راهی به جز شکیبایی
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..