عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۸۵۰

۱

رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی

نرسی به کس چو دانم که تو خود به سر نیایی

۲

وطن تو از که جویم که تو در وطن نگنجی

خبر تو از که پرسم که تو در خبر نیایی

۳

چه کسی تو باری ای جان که ز غایت کمالت

چو به وصف تو درآیم تو به وصف در نیایی

۴

گهری عجب تر از تو نشنیدم و ندیدیم

که به بحر در نگنجی و ز قعر بر نیایی

۵

چو به پرده در نشینی چه بود که عاشقان را

چو شکر همی نبخشی نمک جگر نیایی

۶

همه دل فرو گرفتی به تو کی رسم که گر من

در دل بسی بکوبم تو ز دل به در نیایی

۷

تو بیا که جان عطار اگرت خوش آمد از وی

به تو بخشد آن ولیکن تو بدین قدر نیایی

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۲۹
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۶۴۸

نظرات

user_image
داوود
۱۳۹۴/۰۴/۱۲ - ۰۹:۵۰:۱۶
در بیت آخر مصرع دوم " بخشد " درست است زیرا حکیم میگوید: اگر از جان عطار خوشت می آید بیا ، آنرا به تو می بخشد (تا تو بیایی) ولی تو با این مقدار ناچیز نخواهی آمد - یعنی هرچند عطار جان خودش را برای دیدن تو ببخشد ولی باز هم برای بدست آوردن تو کم است و تو بزرگتر از آنی که کسی بتواند تورا ببیند حتی اگر بمیرد
user_image
احسان
۱۳۹۸/۰۵/۰۴ - ۱۴:۴۱:۳۹
کاملا صحیح است فرموده جناب داوود