
عطار
غزل شمارهٔ ۸۷
۱
رهی کان ره نهان اندر نهان است
چو پیدا شد عیان اندر عیان است
۲
چه میگویم چه پیدا و چه پنهان
که این بالای پیدا و نهان است
۳
چه میگویم چه بالا و چه پستی
که این بیرون ازین است و از آن است
۴
چه میگویم چه بیرون چه درون است
که بیرون و درون گفتِ زبان است
۵
چه گویم آنچه هرگز کس نگفته است
چه دانم آنکه هرگز کس ندانست
۶
گمانی چون برم چون کس نبرده است
نشانی چون دهم چون بینشان است
۷
مکن روباه بازی شیر مردا
خموشی پیشه کن کاین ره عیان است
۸
برو از پوست بیرون آی کاین کار
نه کار توست کار مغز جان است
۹
برو عطار و ترک این سخن گیر
که این را مستمع در لامکان است
تصاویر و صوت


نظرات