عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۸۸

۱

چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است

دل بر خط حکمش چو قلم بسته میان است

۲

سرسبزی خطش همه سرسبزی خلق است

شور لب لعلش همه شیرینی جان است

۳

نقاش که بنگاشت رخ او به تعجب

از غایت حسن رخش انگشت گزان است

۴

جانا نبرم جان ز تو زیرا که تو ترکی

وابروی تو در تیز زدن سخت کمان است

۵

از غالیه دانت شکری نیست امیدم

کان خال سیه مشرف آن غالیه دان است

۶

از بس دل پرتاب که زلف تو ربوده است

زلف تو چنین تافته پیوسته از آن است

۷

قربان کندم چشم تو از تیر که پیوست

خون ریختن و تیر از آن کیش روان است

۸

خورشید که رویش به جهان پشت سپاه است

بر پشتی روی تو دل افروز جهان است

۹

تا روی دلفروز تو عطار بدیده است

حقا که چنان کش دل و جان خواست چنان است

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۱۹۰

نظرات

user_image
محمد مهدی فروغی
۱۳۹۵/۰۱/۲۳ - ۰۳:۵۷:۵۱
خیلی معلومه که اون توصیفاتش توصیف تمثیلیه :|کی میخوایم یاد بگیریم برای بالاتر بردن یکی بقیه رو پایین نباید آورد نمیدونم
user_image
سید محسن
۱۳۹۹/۰۳/۳۰ - ۱۰:۵۰:۲۷
وابروی تو در تیر زدن سخت کمان استخداوند در هیچ ذهن وخیال و تصور و تخیل و هیچ جای دیگر جای نداردخداوند معبود است و این کفایت میکندمحدود کردن خدا و جائی را به او اختصاص دادن شرک است
user_image
فرهاد شیرازی
۱۳۹۹/۱۲/۰۹ - ۰۸:۵۴:۱۲
با درود فراوان خدمت دوستان عزیز، اهل مباحثه نیستم، اما بنظرم لازم آمد تا یاداوری کنم که شیخ عطار بزرگوار بارها در غزلیات خود از ره بی نشان که گوید نه پنهان و نه نهان است، بالای اینهاست، بالا و پایین هم نیست، بیرون اینهاست! بیرون و درون هم نیست، اینها لفظ و کلام است و این ره در کلام نگنجد!!! آیا این وصف از بی وصفی کفایت نمی‌کند تا مخاطب غزل حاضر را خداوند ندانیم؟؟ اگر کفایت نمی‌کند، به این بیت توجه کنید:نقاش که بنگاشت رخ او به تعجباز غایت حسن رخش انگشت گزان استفکر میکنم این بیت حجت را تمام کند!! خداوند خود نقاش تمام هستی است، لذا قریب به یقین مخاطب این غزل خداوند نیست!!