
عطار
غزل شمارهٔ ۸۹
۱
کم شدن در کم شدن دین من است
نیستی در هستی آیین من است
۲
حال من خود در نمیآید به نطق
شرح حالم اشک خونین من است
۳
کار من با خلق آمد پشت و روی
کافرین خلق نفرین من است
۴
تا پیاده میروم در کوی دوست
سبز خنگ چرخ در زین من است
۵
از درش گردی که آرد باد صبح
سرمهٔ چشم جهانبین من است
۶
چون به یک دم صد جهان از پس کنم
بنگرم گام نخستین من است
۷
من چرا گرد جهان گردم چو دوست
در میان جان شیرین من است
۸
ماهرویا عشق تو گر کافری است
این چنین صد کافری دین من است
۹
گر بسوزم زآتش عشقت رواست
کآتش عشق تو تسکین من است
۱۰
تا دل عطار خونین شد ز عشق
خاک بستر خشت بالین من است
تصاویر و صوت

نظرات
نادر حادر
عادل
رضا
مهدی
سید محسن
سپهر خادمی