
عطار
غزل شمارهٔ ۹
۱
در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا
۲
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا
۳
بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
۴
چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا
۵
نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذرهای نه روی ماند و نه ریا
۶
نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا
۷
زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا
۸
روز روز ماست می در جام ریز
می میجان جام جاماولیا
۹
آسیا پر خون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا
۱۰
خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا
تصاویر و صوت


نظرات
ن و القلم
ن و القلم
بابک
مهری
روفیا
روفیا
علیرضا دیانی نژاد