عطار

عطار

غزل شمارهٔ ۹۴

۱

هر که درین دیرخانه مرد یگانه است

تا به دم صور مست درد مغانه است

۲

ور به دم صور باهش آید ازین می

نیست مبارز مخنث بن خانه است

۳

بر محک دیرخانه ناسره آید

هر که گمان می‌برد که شیر ژیان است

۴

در بن این دیر درس عشق که گوید

آنکه ز کونین بی نشان و نشانه است

۵

هر که دلی شاخ شاخ یافت چو شانه

سالک آن زلف شاخ شاخ چو شانه‌است

۶

بر سر جمعی که بحر تشنهٔ آنهاست

هرچه رود جز حدیث عشق فسانه است

۷

عاشق ره را هزار گونه جنیبت

در پس و در پیش این طریق روانه است

۸

عشق که اندر خزانهٔ دو جهان نیست

در بن صندوق سینه کنج خزانه است

۹

چون رخ معشوق را نه شبه و نه مثل است

سلطنت عشق را نه سر نه کرانه است

۱۰

چشمه و کاریز و جوی و بحر یک آب است

عاشق و معشوق و عشق هر سه بهانه است

۱۱

ذره اگر بی‌عدد به راه برآید

ذره که باشد چو آفتاب عیان است

۱۲

هر دو جهان دام و دانه است ولیکن

دیده و دل را وجود دام چو دانه است

۱۳

تا که زبانم به نطق عشق درآمد

در دل عطار صد هزار زبانه است

تصاویر و صوت

دیوان عطار به کوشش بدیع الزمان فروزانفر - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۱۹۴
دیوان عطار نیشابوری (قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات و فتوت نامه) حواشی و تعلیقات م. درویش - فریدالدین عطار نیشابوری - تصویر ۲۰۳

نظرات

user_image
..
۱۳۹۹/۰۳/۰۸ - ۱۱:۳۲:۰۴
جز حدیث عشق، فسانه‌ست..