عطار

عطار

المقالة العاشرة

۱

پسر گفتش گرت از جاه عارست

که حبّ جاه مطلوب کبارست

۲

چو چشم از منصب و ازجاه برتافت

کرا دیدی که او از جاه سر تافت

۳

ندیدی آنکه یوسف از بن چاه

بتخت سلطنت افتاد و در جاه

۴

ندیدم در زمانه آدمی زاد

ز حب جاه و حب مال آزاد

۵

زهر نوع آزمودم من بسی را

که گلخن را نشد گلشن کسی را

۶

ور این هر دو کسی راگشت یکسان

بود این شخص حیوانی نه انسان

۷

ولی چون آدمی ذوعقل باشد

خری نبود بجاهش نقل باشد

۸

نه عیسی بر فلک رفتست از جاه

فرشته دایم از جهلست در چاه

تصاویر و صوت

نظرات