عطار

عطار

(۱۳) مناجاة دیوانه با حق تعالی

۱

بصحرا در یکی دیوانه بودی

که چون دیوانگیش اندر ربودی

۲

بسوی آسمان کردی نگاهی

بدرد دل بگفتی یا الهی

۳

ترا گر دوست داری نیست پیشه

ولی من دوستت دارم همیشه

۴

ترا گرچه بوَد چون من بسی دوست

بجز تو من نمی‌دارم کسی دوست

۵

چگونه گویمت ای عالم افروز

که یک دم دوستی از من درآموز

۶

چنان می‌زی، که هر دم صد جهان جمع

ز شوق او چو پروانه‌ست زان شمع

۷

اگرچه نه بعلت می‌توان یافت

ولیکن هم بدولت می‌توان یافت

۸

اگر یک ذره دولت کارگر شد

به سوی آفتابت راهبر شد

تصاویر و صوت

نظرات