عطار

عطار

(۲) حکایت آن دیوانه که تابوتی دید

۱

یکی تابوت می‌بردند بر دست

بدید از دور آن دیوانهٔ مست

۲

یکی را گفت این مرده که بودست

که ناگه شیرِ مرگش در ربودست

۳

بدو گفتند ای مجنون پُر شور

جوانی بود کُشتی گیرِ پُر زور

۴

بدیشان گفت دیوانه که برنا

اگرچه بود در کُشتی توانا

۵

ولیکن می‌ندانست آن جگرسوز

که ناگه باکه در کُشتی شد امروز

۶

حریفی بس تواناش اوفتادست

بقوّت بی محاباش اوفتادست

۷

چنان در خاکش افکندست و در خون

که دیگر برنخواهد خاست اکنون

۸

ولی الحمدلله می‌توان کرد

که جائی می‌توان دید این جوانمرد

۹

چو چاره نیسب ز افتادن کسی را

بدین دریا درافتادن بسی را

۱۰

تو گر اینجا در افتی جان نداری

چو در برخاستن ایمان نداری

۱۱

خوش آمد عالمت افراختی بال

فرو بردی بدین مردار چنگال

۱۲

تو این ده نه گرفتی نه خریدی

همان انگار کین ده را ندیدی

۱۳

نیاید هیچ عاقل در جهانی

که بر مردم سرآید در زمانی

۱۴

چرا جانت بعالم باز بستست

که این عالم بیک دم باز بستست

۱۵

جهان آنست گر تو مردِ آنی

شوی آنجا که هستی آن جهانی

تصاویر و صوت

منتخب اشعار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری (غزلیات، قصاید، منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، خسرو نامه، مختار نامه) به اهتمام و تصحیح دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۴۱۵

نظرات

user_image
مسعود امامی
۱۴۰۱/۰۴/۲۹ - ۰۴:۴۷:۰۹
تو این ده نه گرفتی نه خریدی / همان انگار کین ده را ندیدی استاد شفیعی کدکنی می فرماید:گویا ضرب المثلی بوده است همانند « نه خانی آمده و نه خانی رفته »