عطار

عطار

المقالة التاسع عشر

۱

ششم فرزند آمد دل پر اسرار

ز الماس زبان گشته گهربار

۲

پدر را گفت آن خواهم همیشه

که باشد کیمیا سازیم پیشه

۳

اگر یابم بعلم کیمیا راه

شوند از من جهانی کیمیا خواه

۴

گر آن دولت بیابم دین بیابم

که چون آن یک دهد دست این بیابم

۵

جهان پر ایمن گردانم از خویش

فقیران را غنی گردانم از خویش

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۹/۰۶/۲۶ - ۰۲:۴۸:۲۹
آرزوی فرزند ششم( مقاله 19)پدر را گفت آن خواهم همیشهکه باشد کیمیاسازیم پیشهگر آن دولت بیابم، دین بیابمکه چون آن یک دهددست این بیابمبا کیمیا جهانی را خواهم گرفت و نیازمندان را بهره مند می کنم.پدر: حرص بر تو چیره شده است.چرا جویای دنیایی که جای فریب و دشمنی است‌؟! دنیا پیرزنی است بسیار فریبنده که هفت آرایش به خود بسته است.از حرص آرامشت از میان رفته( مثل پرنده در دام)پرنده حرص تنها با خوردن خاک سیر می‌شود.پسر: فقر میوه کفر بار می دهد و با کیمیا دین و دنیا برپا میشود.پدر: وقتی طلا بر تو سایه افکند، تو را از گوهر و رتبه حقیقی ات فرو می اندازد. دنیا و دین( تعلق به آن دو )در یک جا جمع نمی شوند.پسر: هر پندت، بندی از من باز کرد و مس وجودم را به طلای رکنی تبدیل کرد.ولی من با کیمیا دنیا و دین می خواهم تا یار را به دست آورم.پدر: سر پر سودا و غروری داری.برای رسیدن به یار و بیرون آمدن از بحرعشق سه چیز لازم است:یکی اشک و دوم آتش سیم خوناگرآئی ازین سه بحر بیرون...پسر: ای پدر این کیمیا چیست، که بی آن نمی توانم زندگی کنم؟!پدر: در ضمن حکایت افلاطون یونانی
پاسخش را می دهد.دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح