عطار

عطار

(۸) حکایت یحیی معاذ رازی

۱

مگر یحیی معاذ آن مردِ محرم

براهی بر دهی بگذشت خرّم

۲

یکی گفتش که هست این ده دهی خوش

زبان بگشاد یحیی همچو آتش

۳

کزین خوشتر دل مردیست بالغ

که هست او از ده خوش سخت فارغ

تصاویر و صوت

نظرات