
عطار
(۶) حکایت ایّوب پیغامبر
۱
بزرگی گفت ایّوب پیمبر
که چندین سال گشت از کِرم مضطر
۲
ز چندان رنج آهی بود مقصود
چو کرد آهی نجاتش داد معبود
۳
زکریا ارّهٔ بر سر بزاری
بدوگفتا اگر آهی برآری
۴
کنم از انبیا بسترده نامت
مزن دم تا کند ارّه تمامت
۵
عجایب بین کزان یک آه میخواست
وزین یک خامشی را ز آه میخواست
۶
نه آهی میتوان کرد از بر خویش
نه خامش میتوان بودن، بیندیش
۷
چو دریائیست این دو چشم و جانی
نه سر پیدا ونه بُن نه میانی
۸
درین دریا نه خاموشی نه گفتار
نه ساکن بودنت لایق نه رفتار
۹
جوانمردا تو چندین پیچ پیچی
چگونه میبری چون هیچ هیچی
۱۰
هزاران پرده بیش از ظلمت و نور
چگونه منقطع گردد رهی دور
۱۱
هزاران بند داری تا قیامت
چگونه ره بری راه سلامت
۱۲
مگر از پیش برخیزد حجابی
ز لطف حق بتابد آفتابی
۱۳
که چون آن لطف از پیشان نباشد
جهانی درد را درمان نباشد
نظرات
میثم رییسیان
پاسخ گفت:«مقداری از گیسوانم را فروختم و با پول آن غذا تهیه کردم.» این جا بود که دل ایوب علیه السلام سخت به درد آمد، چرا که پای ناموس در کار بود، عرض کرد:«خدایا! در برابر همه ناگواریها صبر کردم، و این صبر را تو به من عطا فرمودی، ولی اینک به من مرحمت کن.» ایوب این سخن را در حالی میگفت که از روی تواضع، خاک بر سر و صورت خود میریخت، اینجا بود که خداوند درهای رحمت را به رویش گشوده و درهای ناگواریها را بر رویش بست.زکریا ارّهٔ بر سر به زاری / بدو گفتا اگر آهی برآریکنم از انبیا بسترده نامت / مزن دم، تا کند ارّه تمامتحضرت زکریا(ع) یکی از پیامبران الهی است. زکریا و عمران، دو شخصیت بزرگ بنی اسرائیل بودند، و علاوه بر رابطه مکتبی، رابطه خویشاوندی (باجناق) نیز بودند. عمران صاحب دختری به نام مریم شد، ولی زکریا(ع) دارای فرزند نشد، زیرا همسرش نازا بود. مطابق تواریخ، عمران پدر مریم(ع)، قبل از تولد مریم(ع) از دنیا رفت،چون آثار عظمت از چهره مریم(ع) دیده می شد، گفتگو در میان دانشمندان بنی اسرائیل در گرفت، هر کدام از آنها می خواست این افتخار نصیب او شود. سرپرستی زکریا(ع) نسبت به مریم(ع) قطعی شد، و در واقع حضرت زکریا(ع) از همه شایسته تر به سرپرستی مریم(ع) بود، زیرا علاوه بر مقام نبوت، شوهر خاله مریم(ع) نیز بود. سالها بود که حضرت زکریا(ع) از تنهایی و نداشتن فرزند که یار و یاور او باشد رنج می برد، و با امیدی سرشار به خدا دل می بست و از خدا می خواست که او را تنها نگذارد. سرانجام خداوند او را از تنهایی بیرون آورد، و یحیی(ع) را به او داد، و زندگی او و همسرش را با داشتن چنین فرزندی نورانی، سامان بخشید. هنگامی که حضرت مریم(ع) به قدرت الهی بدون شوهر باردار شد شیطان وسوسه گر به میان بنی اسرائیل رفت و این تهمت ناجوانمردانه و بسیار زشت را به مردم القاء کرد که اگر مریم(س) باردار شده، کار زکریا(ع) است. همین تهمت نا جوانمردانه باعث شد که عدّهای از اشرار تصمیم گرفتند حضرت زکریا را به قتل برسانند . زکریّا گریخت و به بوستانی که در نزدیک مسجد بیت المقدس بود وارد شد و در آن جا تنه درختی باز شد و به زکریّا پناه داد.ابلیس گفت: او کنار این درخت آمد و جادو کرد، بر اثر سحر و جادوی او تنه این درخت شکافته شده او به درون این درخت رفت. نشانه اش همین قسمت عبای او است که در بیرون درخت مانده است.آنها تبر تهیه کردند و هم چنین ارّه آوردند و آن درخت را قطع کرده سپس با ارّه قطعه قطعه کردند، به این ترتیب حضرت زکریا (ع) مظلومانه در میان آن درخت در سن صد و پانزده سالگی به شهادت رسید و به خواست خداوند آهی بر نیاورد.
میثم رییسیان
دکتر صحافیان