عطار

عطار

المقالة الخامسة

۱

دوُم فرزند آمد با پدر گفت

که من در جادوئی خواهم گهر سفت

۲

ز عالم جادوئی می‌خواهدم دل

مرا گر جادوئی آید به حاصل

۳

تماشا می‌کنم در هر دیاری

بشادی می‌زیم بر هر کناری

۴

گهی در صلح باشم گاه در حرب

بوَد جولانگه، من شرق تا غرب

۵

زمانی خویشتن را مرغ سازم

زمانی همچو مردم سرفرازم

۶

زمانی کوه گیرم چون پلنگان

زمانی بحر شورم چون نهنگان

۷

همه صاحب جمالان را به بینم

درون پرده با هر یک نشینم

۸

بهر چیزی که باید راه یابم

ز ماهی حکمِ خود تا ماه یابم

۹

درین منصب تأمّل کن نکو تو

ازین خوشتر کرا باشد بگو تو

تصاویر و صوت

نظرات