عطار

عطار

(۵) حکایت مرد ترسا که مسلمان شد

۱

یکی ترسا مسلمان گشت و پیروز

بمی خوردن شد آن جاهل دگر روز

۲

چو مادر مست دید او را ز دردی

بدو گفت ای پسر آخر چه کردی

۳

که شد آزرده عیسی زود ازتو

محمّد ناشده خشنود از تو

۴

مخنّث وار رفتن ره نکو نیست

که هر رعنا مزاجی مرد او نیست

۵

بمردی رَو دران دینی که هستی

که نامردیست در دین بت پرستی

تصاویر و صوت

نظرات