
عطار
المقالة السادسة
۱
پسر گفتش که هر خلقی که هستند
همه دل در هوای خویش بستند
۲
قدم خود از هوابر مینگیرند
که گامی بی ریا برمینگیرند
۳
چو هست این دَور دَور نفس امروز
نمیبینم دلی بر نفس پیروز
۴
گر از بهر هوای خویش من نیز
کنم از سحر حاصل اندکی چیز
۵
چو در آخر بود توبه ازانم
ندارد ای پدر چندین زیانم
نظرات