عطار

عطار

جواب پدر

۱

پدر گفتش که ای مغرور مانده

ز اسرا رحقیقت دور مانده

۲

مکن امروز ضایع زندگانی

چو میدانی که تو فردا نمانی

۳

ببابل می‌روی ای مرد فرتوت

که سحر آموزی از هاروت و ماروت

۴

هزاران سال شد کان دو فرشته

نگونسارند در چَه تشنه گشته

۵

وزیشان آنگهی تا آب آن چاه

مسافت یک وجب نیست ای عجب راه

۶

چو نتوانند خود را آب دادن

کجا دَر می‌توانندت گشادن

۷

چو استاد این چنین باشد پریشان

که خواهد کرد شاگردیِ ایشان

۸

ترا امروز بینم دیو گشته

نخواهی گشت در فردا فرشته

۹

مگرمرگت ببابل می‌دواند

که سرگردان و غافل می‌دواند

۱۰

اگر مرگ تو در بابل نبودی

ترا این آرزو در دل نبودی

تصاویر و صوت

نظرات